-.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
مردي دوستانش را به خانه دعوت کرد
و براي شام قطعه اي گوشت چرب و آبدار پخت
ناگهان، پي برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد
برو به ده و نمک بخر
اما به قيمت بخر: نه گران و نه ارزان تر
پسر تعجب کرد : پدر ، ميدانم که نبايد گران تر بخرم
اما اگر توانستم ارزان تر بخرم، چرا صرفه جويي نکنيم؟
پدر گفت: اين کار در شهري بزرگ، قابل قبول است
اما در جاي کوچکي مثل ده ما، با اين کار همه ي ده از بين مي رود
مهمانان که اين حرف را شنيدند، پرسيدند که چرا نبايد نمک را ارزان تر خريد
مرد پاسخ داد: کسي که نمک را زير قيمت مي فروشد، حتما به شدت به پولش احتياج دارد
کسي که از اين موقعيت سوء استفاده کند، نشان مي دهد که براي عرق جبين و سعي و تلاش او در توليد نمک احترامي قايل نيست
مهمانها گفتند: اما اين مساله ي کوچک که نمي تواند دهي را ويران کند؟
و ميزبان پاسخ داد
در آغاز دنيا هم " ستم " کوچک بود
اما آمدن هر ستم از پس ستم ديگر ، به روندي فزاينده منجر شد. هميشه فکر مي کردند مهم نيست
*♥♥♥♥*♥♥♥♥*
خدایا مرا ببخش
به خاطر همه لحظه هایی که به یاد تو نبوده ام
به خاطر همه سجده هایی که زود سر از مهر برداشته ام
به خاطر همه درهایی که کوبیده ام و خانه تو نبوده اند
به خاطر همه حاجاتی که از غیر از تو خواسته ام
به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم
به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم
به خاطر همه نعمتهایی که من شکر نکرده ام
به خاطر همه چشم پوشیهایت که سوء استفاده کرده و گستاخ تر شده ام
به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده ام
... به خاطر
مرا ببخش